غزل طنز حافظ
نیمه شب پریشب٬ گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ ٬ توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ گفتا: علیک جانم
گفتم :کجا می روی؟ گفت:ولله خود ندانم
گفتم:بگیر فالی ٬گفتا: نمانده حالی
گفتم: چگونه ای؟ گفت: در بند بی خیالی
گفتم :که تازه تازه٬ شعر و غزل چه داری ؟
گفتا: که می سرایم شعر سپید باری
گفتم: ز دولت عشق٬ گفتا که کودتا شد
گفتم :رقیب تو ٬گفت: الحمد کله پا شد...
گفتم :کجاست لیلی ٬مشغول دلربایی ؟
گفتا: شده ستاره٬ در فیلم سینمایی
گفتم :بگو ز خالش٬ آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده٬ دیروز یا پریروز
گفتم: بگو ز مویش٬ گفتا :که مش نموده
گفتم :بگو ز یارش: گفتا ولش نموده
گفتم :چرا ؟چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته٬ معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید ٬جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطی٬ تلویزیون به جایش
گفتم :بگو ز ساقی٬ حالا شده چه کاره؟
گفتا: شدست منشی٬ در دفتر اداره
گفتم :بگو ز زاهد٬ آن رهنمای منزل
گفتا: که دست خود را٬ بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو٬ با کاروان غم ها
گفتا :آژانس دارد٬ با تور دور دنیا
گفتم :بگو ز محمل٬ یا از کجاوه یادی
گفتا: دوو ٬پژو٬ بنز٬ یا گلف نوک مدادی
گفتم: بگو ز مشک٬ آهوی دشت زنگی
گفتا: که ادکلن شد٬ در شیشه های رنگی
گفتم: سراغ داری ٬میخانه ای حسابی ؟
گفتا: که آنچه بوده٬ گشته چلوکبابی
گفتم :بلند بوده٬ موی تو آن زمان ها
گفتا: به حبس بودم٬ از ته زدم آنها را
گفتم: شما و زندان؟ حافظ ماروگرفتی ؟
گفتا: ندیده بودم٬ هالو به این خرفتی!