روزی به رهی دخترکی بود خفن
چون کبک ِ خرامان قدمی روی چمن
صد جور مکمل به رخش مالیده
از عزت ِ نفس ، سر به سما ساییده
یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن
از چهار طرف کوته و تنگ و چسبان
« نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد » کاسب پیر دگر باره جوان خواهد شد! من و تو غمزده از این همه خرج شب عید لیکن او صاحب یک سود کلان خواهد شد موسم دلخوری و گیجی آن اهل حقوق وقت بشکن زدن پیشه وران خواهد شد حرف عیدی نزنی پیش خسیس الدوله که کند سکته و درخاک نهان خواهد شد
سال نو
می شود امسال بهتر سال نو
بهتر از هر سال دیگر ، سال نو
می شود با لطفِ مسوولین امر
غصه و غم خاک برسر ، سال نو !...
ادامه مطلب ...